فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۴۱: میل صحرا گر کنی من سینه را صحرا کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میل صحرا گر کنی من سینه را صحرا کنم میل دریا گر کنی من دیده را دریا کنم گر تو خواهی عالمی ویران کنی در یکنفس من بمژگان راه سیل از دیده خود وا کنم گر هوای لاله و گل داری از خون جگر بادها در چشم دارم داغها پیدا کنم شد خیالی این تن من گر چراغی بایدت من درین فانوس شمع از نور جان برپا کنم برق و رعدی گر هوس داری نفس را دم دهم بند از پای فغان و ناله دل وا کنم هرچه خواهی میتوانم خویش را گر آنچنان جای آن دارد گرت یکذره در دل جا کنم آتش از سوز درون خود بر آرم چون چنار شعلهٔ گردم چو یاد آن رخ حمرا کنم گر دلت خواهد که گردد آشکارا شرک من خرقه از سر برکشم زنار را رسوا کنم گر ز سوز فیض می خواهی که باشی باخبر آتش پنهان دل را در نفس پیدا کنم فیض کاشانی