فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۱۸: قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم دعا بیار جفا کار بیوفا بنویسم شکایتی بلب آمد ز جورهای تو گفتم بهیچ نامه نگنجی ترا کجا بنویسم دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر کدام را ننویسم کدام را بنویسم خدای داند و بس جز خدا کسی نه بداند که گر سر گله را وا کنم چها بنویسم اگر سر گله را واکنم وفا ننماید مداد بحر و بیاض زمین کجا بنویسم نه بحر ماند و نه بر نه خشک ماند و نه تر اگر شکایت دلبر بمدعا بنویسم همان بهست که خاموش گردم از گله چون فیض ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم فیض کاشانی