فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۴۷: چه بنشینم چه برخیزم قعودی لک قیامی لک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه بنشینم چه برخیزم قعودی لک قیامی لک ترا ام نیستم خود را شخوصی لک مقامی لک اگر گویم سخن با کس اگر خاموش بنشینم بتو وزتست بهر تو سکوتی لک کلامی لک شفا خواهم که تا باشم توانا بر عبودیت بلا خواهم که جان بازم شفائی لک سقامی لک ثیاب ز بهر آن پوشم شوم شایستهٔ طاعت غذا از بهر آن نوشم لباسی لک قوامی لک کنم از بهر آن طاعت که قربان رهت گردم صلوتی لک زکوتی لک جهادی لک صیامی لک اگر بیدار و هشیارم نظر بر روی تو دارم و گر در خواب و در مستی فکری لک منامی لک سرا پایم چو ملک تواست میخواهم ترا باشم مرا از شرک خودبینی بجرا جعل تمامی لک دوائی من ک دائی منک رجائی منک شغلی بک سماعی منک و جدی فیک سکری فی کلامی لک کشیدم جرعهٔ از بادهٔ عشقت ز خود رفتم تیقنت دوامی بک و انی فی دوامی لک بدنیا تا زیم عشق جمال تو بجان ورزم کنم چون روی در جنت بود آنجا مقامی لک وجود فیض شد در ذات تو مستهلک و فانی فلست منه فی شیء تمامی لک تمامی لک ز خود فانی بتو باقی بتو وز تو کنم مستی شدی چون بنده را ساقی تکرر فی کلامی لک فیض کاشانی