فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۴۰: بوی گلزار هوست قصه عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوی گلزار هوست قصه عشق میبرد سوی دوست قصهٔ عشق میکشد رفته رفته جان از تن مغز گیرد ز پوست قصهٔ عشق ای که صد چاک در دلست ترا چاک دلرا رفوست قصهٔ عشق هست در ذکر حق نهان مستی می حق را کدوست قصهٔ عشق هر که دارد ز حق بدل شوقی بردش سوی دوست قصهٔ عشق دم بدم رو بسوی حق دارد هر کرا گفت گوست قصهٔ عشق هر سر موی من کند شکری که مرا موبموست قصهٔ عشق روبروی خدا بود عاشق که جهان پشت و روست قصهٔ عشق یکنفس ذکر حق ز دست مده دوست دارد چو دوست قصهٔ عشق گلستان حق و بوی گل ذکرش حق محیط است وجوست قصهٔ عشق خام افسرده بهرهٔ نبرد پختگانرا نکوست قصهٔ عشق ذکر حق فیض بوی حق دارد گل گلزار اوست قصهٔعشق فیض کاشانی