فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۳۷: در جهان افگندهٔ غوغای عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در جهان افگندهٔ غوغای عشق عالمی را کردهٔ شیدای عشق آفتاب و ماه و اخترها روان روز و شب سرگشتهٔ سودای عشق کرد مینای فلک قالب تهی بر زمین تا ریختی صهبای عشق میدهد جانرا حیوتی دم بدم صور اسرافیل بی آوای عشق میکشد جانهای اهل دل ز تن دست عزرائیل استیلای عشق عقلها را همچو سحر ساحران میکند یک لقمه اژدرهای عشق رفته رفته میشوم از خود تهی تا سرم پر گردد از سودای عشق در دل شب عاشقانرا عیشهاست خوشتر است از روزها شبهای عشق روزهای تیره بر شبها فزود عمر من شد یک شب یلدای عشق ای تهی از معرفت زحمت ببر فیض داند قدر نعمتهای عشق فیض کاشانی