فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۳۳: تا بکی حسرت برم بر کشتگان زار عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بکی حسرت برم بر کشتگان زار عشق هرچه باداباد گویان میروم بردار عشق ز آشنایان جهان بیگانه گشتم در غمش از جهان بیزار گردد هرکه باشد زار عشق هر که با عشق آشنا شد خویش را بیگانه دید عافیت را پشت پا زد هر که شد بیمار عشق پیش ازین هم گرچه بودم مست وار خود بیخبر مستی دیگر چشیدم تا شدم هشیار عشق چند ترسانی مرا از رستخیز خواب مرگ صد قیامت پیش دیدم تا شدم بیدار عشق هر کتابی خوانده باشد جمله از یادش رود هر که او خواند چو من یکحرف از طومار عشق ای که میپرسی که یارت کیست یار کیستی یار من عشقست و من هم نیستم جز یار عشق میفروشم صد هزاران دانهٔ تسبیح زهد تا خرم ازاهل دل یکرشته از زنار عشق کار من عشقست و بیکاریم عشق کار ساز بهتر است از صد هزاران کاروان بیکار عشق الصلا یاران کشید از هرچه جز عشقست دست نیست کار و بار الا کار عشق و بار عشق بس به تنگ آمد مرا از هرچه جز عشقست دل میفروشم خویش را یک تنگه در بازار عشق هر که پرسد فیض زار کیست میگویم بلند زار عشقم زار عشقم زار عشقم زار عشق فیض کاشانی