فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۲۵: در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف محرمی کو تا بگویم اندک از بسیار حرف حرفهای پختهٔ سنجیده دارم در درون گر بنطق آیم توانم گفت صد طومار حرف محرمی خواهم که در یابد بحدس صایبش از لب خاموش من بی منت اظهار حرف حال دل از چشم گویا فهمد آنکش دیده هست عاشقانرا نیست جز از چشم گوهر بار حرف من نمیخواهم که گویم حرفی از اندوه دل میکند چون میتراود از دل خونبار حرف خارخار گفتنی چون تنگ دارد سینه را آید از بهر گشایش بر زبان ناچار حرف چند حرف از قشر بتوان گفت با اصحاب کل اهل دل کو تا بهم گوئیم از اسرار حرف بحر پر دُر معارف خواهم و کان سخن تا بریزد بر دلم از لعل گوهر بار حرف از بلاغت میزداید گاه زنگ از دل سخن وز حلاوت گاه دلرا میبرد از کار حرف صاحب دلراست فهم رازها از سازها صاحب دل شو شنو از نای و موسیقار حرف نکتها در جست در صوت طیور آگاه را گر ترا هوشی است در سر بشنو از منقار حرف شد مضامین در میان اهل معنی مبتذل تازه گوئی کو که آرد فکرش از ابکار حرف هرکه قدر حرف نشناسد مکن با او خطاب حیف باشد حیف جز با مردم هشیار حرف مستمع ز افسردگی خمیازه اش در خواب کرد با که گویم کی توان الا بر بیدار حرف چون نمی یابی کسی گوشی دهد حرف ترا بعد از این ای فیض میگو با در و دیوار حرف فیض کاشانی