فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۱۷: جان اسیر محنت و غم دل قرین درد و داغ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان اسیر محنت و غم دل قرین درد و داغ بیدماغم بیدماغم بیدماغم بیدماغ میشود از قصه خون وز دیده می آید برون لحظه لحظه میخورم از خون دل چندین ایاغ در درونم لاله هست و گل ز یمن داغها وز برون نه گشت صحرا خواهم و نه سیر باغ شد ملول از صحبت جان سوزم از پیشم برفت از که گیرم این دل گم گشته را یا رب سراغ دل بفرمانم نشد تا چند بتوان داد پند زین غم جانسوز سر تا پای گشتم داغ داغ از مراد خود گذشتم هرچه خواهد گو بشو خواهش آن بیغمان من دارم از خواهش فراغ من بخود درمانده و بیچاره با صد درد و غم دم بدم بیدردی آید گیرد از حالم سراغ مهربانیهای دم سردان بسی سرد است سرد گرمی این بیغمان سوزنده تر از سوز داغ آنکه از حال دلم پرسید گوید کو جواب ای برادر رحم کن بر فیض بیدل کو دماغ فیض کاشانی