فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۸۸: بتی از دور اگر بینی مرو پیش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتی از دور اگر بینی مرو پیش که من دیدم سزای خویش از خویش بکوی دلبری افتد گذارت بهر دو دست گیر ای دل سر خویش در آن کو صد بلا می آید از پس در آن کو صد خطر میخیزد از پیش شود تن زار و جان مأوای انوار جگر از غصه خون دل از جفا ریش گهی از غمزهٔ بر دل خورد نیر گه از مژگانی آید بر جگر نیش گه از زلفی بجان آید کمندی گه از گیسوئی افتد دل بتشویش چها از عشق اینان من کشیدم هنوزم تا چه آید بعد ازین پیش طبیبانرا ز غم دل خون شود خون اگر دستی نهندم بر دل ریش برسوائی کشد آخر مرا کار ندارم طاقت کتمان ازین پیش مگر عشق خدائی گیردم دست که سازم عاشقی را مذهب و کیش رساند تا مرا آخر بجائی که نبود حد انسانی ازین بیش خدایا فیض را عشق رسائی کرم کن از محبت خانهٔ خویش فیض کاشانی