فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۵۳: گفتی مرا که چیست ز خوبان عجیبتر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتی مرا که چیست ز خوبان عجیب تر ز ایشانست آفرینش ایشان عجیب تر در آب و خاک روح دمیدم عجب بود در خون و نطفه صورت انسان عجیب تر گویند آفتاب عجیبسب و مه غریب از مهر و ماهٔ عارض خوبان عجیب تر ابرو و چشم بر رخ خورشید طلعتان ز ابرو و چشم غمزهٔ خوبان عجیب تر ناز و کرشمه خد و قد بس عجب بود گشتن اسیر صورت چسبان عجیب تر از جان عجیب تر چه بود در سرای تن عشقست در سرای تن از جان عجیب تر گوشم شنید قصه مجنون عامری چشمم بدید قصهٔ خود زان عجیب تر خون خوردن کسیست برای کسی عجب آنکه برای بی غم ناران عجیب تر ای کاش داشتند ز دل دلبران خبر از دلبری تغافل ایشان عجیب تر رندی و شاعری عجبست از طریق فیض آنگاه شعرهای پریشان عجیب تر فیض کاشانی