فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۴۴: بکوش ساقی از آن باده ساغری دست آر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بکوش ساقی از آن باده ساغری دست آر که بوی ان کند ارواح مست را هشیار چو روح از آن بکشد دین و دل و بباد دهد چو عقل از آن بچشد افکند سر و دستار بدل سرور بیارد ز سر غرور برد بدیده نور ببخشد خرد خرد ز خمار بیک پیاله شود صد هزار عاقل مست هزار مست بیکجرعه زان شود هشیار ز کج رویش از آن می سپهر گردد راست ز خواب غفلت از آن می جهان شود بیدار از آن مییء که شود زنده گر بمرده چکد از آن میی که بخار ار چگد شود گلزار از آنشراب که بالفرض زاهد ار نوشد کند میا من مستیش محرم اسرار از آنشراب که گر منکری از آن بچشد بر غم انف خودش در زمان کند اقرار از آنشراب که گرمست این شراب خورد رهد ز بادهٔ انگور و از صداع و خمار خیال آن می شیرین بکله شود افکند بصبر تلخ مکن کام فیض زود بیار فیض کاشانی