فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۳۹: بهر جا راه گم کردم بر آوردم ز کویت سر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهر جا راه گم کردم بر آوردم ز کویت سر بهر دلبر که دادم دل تو بودی حسن آن دلبر بهر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گردیدم بهر بستر که بغنودم خیالت یافتم در بر بهر جائی که بنشستم تو بودی همنشین من نظر هرجا که افکندم ترا دیدم در آن منظر بهر کاری که دل بستم تو بودی مقصد و مطلب بهر یاری که پیوستم تو بودی همدم و یاور گر آهنگ حضر کردم تو بودی منزل و ماوا و گر عزم سفر کردم تو بودی هادی و رهبر برون از خود نظر کردم ترا بیرون ز خود دیدم چو سر بردم بجیب خود تو خود بودی بجیب اندر درون خانه چون رفتم مقیمت یافتم آنجا چو از خانه برون رفتم مقامت بود خود بر در ندیدم جز جمال تو ندیدم جز کمال تو اگر در شهر اگر صحرا اگر در بحر اگر در بر شدم از فیض چون فانی ندیدم جز تو دیاری یکوی نیستی رفتم بر آوردم ز هستی سر فیض کاشانی