فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۸: زهر فراق نوشم تا کام من برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهر فراق نوشم تا کام من برآید بهر وصال کوشم تا جان ز تن برآید دل بر جفا نهادم تا میتوان جفا کن از جان کشم جفایت تا کام من برآید تخم وفات در جان کشتم که چون بمیرم شام وفا پس از مرگ از خاک من برآید گر بی وفاست معشوق کان وفاست عاشق عاشق وفا کند تا از خویشتن برآید وقف تو کرده ام من جان و دل و سر و تن در خدمتم سراپا تا جان ز تن برآید هر کو سفر گزیند تا مقصدی بیابد باید غریب گردد ز اهل و وطن برآید چون در سفر تو باشی صد جان فدای غربت گر ره زنی تو مقصود از راهزن برآید در حضرتت برد فیض پیوسته ظن نیکو انجاح هر مهمی از حسن و ظن برآید فیض کاشانی