فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۶: عاشقی را جگری میباید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقی را جگری می باید احتمال خطری می باید نتوان رفت در این ره با پای عشق را بال و پری می باید گریهٔ نیم شبی در کار است دود آه سحری می باید دیده را آب ده از آتش دل عشق را چشم تری می باید نبری پی سوی بی نام و نشان خبری یا اثری می باید از تو تا اوست رهی بس خونخوار راه رو را جگری می باید تو نهٔ مرد چنین دریائی رند شوریده سری می باید بر تنت بار ریاضت کم نه روح را لاشه خری می باید دست در دامن آگاهی زن سوی او راهبری می باید نتوانی تو بخود پی بردن مرد صاحب نظری می باید چشم و گوش تو بشرک آلوده است چشم و گوش دگری می باید هست هر قافله را سالاری هر کجا باست سری می باید ناز پرورد کجا عشق کجا عشق را شور و شری می باید چون مگس چند زند بر سر دست فیض را لب شکری می باید عاقبت نخل امید ما را از وصال تو بری می باید فیض کاشانی