فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۳: زاهدم گفت زهد میباید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاهدم گفت زهد می باید از من این کارها نمی آید جام می گیرم ار بکف گیرم شاهدی گر کشم ببر شاید زهد جز اهل عقل را نسزد رند را جام باده می باید من و مستی و عشق مه رویان ناصحم بهر خویش می لاید آنچه باید نمی توانم کرد کنم از دستم آنچه می آید داده ام خویش را بدست بتان میکشم آنچه بر سرم آید خویش را وقف شاهدان کردم تا شهیدم کنند و جان پاید گر کشندم بلطف می زیبد ور کشندم بقهر می شاید بر سر عاشقان خود این قوم هر چه آرند شاید و باید خوشتر از شهدو شکرست ای فیض زهر کز دست دوستان آید فیض کاشانی