فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۰۷: دلم از کشمکش خوف و رجا بسکه طپید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم از کشمکش خوف و رجا بسکه طپید همگی خون شد واز رهگذر دیده چکید مالک الملک بزنجیر مشیت بسته است تا نخواهد سر موئی نتواند جنبید خواهشش داد مرا خواهش هر نیک و بدی تا که دل کرد برغبت گنه و می لرزید چو کنم گر ننهم سر به قضا و برضا سخطم را نبود عائدهٔ غیر مزید هر بدی سر زند از من همه از من باشد لیس ربی و له الحمد بظلام عبید بار الها قدم دل بره راست بدار تا بهر گام مر او را رسد از قرب نوید پیش از آنی که کند طایر جانم پرواز گر بقربم بنوازی نبود از تو بعید نا امیدم مکن از دولت وصلت ای دوست که ز تو غیر تو دانی که ندارم امید فیض را از می وصلت قدحی ده سرشار تا که در مستی عشق تو بماند جاوید فیض کاشانی