فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۹۲: گر پذیری تو ز من جان چه شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر پذیری تو ز من جان چه شود کار بر من کنی آسان چه شود دل ز من بردی و جان شد مشتاق گر فدای تو شود جان چه شود برقع از روی چو مه بر گیری تا شوم واله و حیران چه شود از گلستان رخ و زلف تو من گر بچینم گل و ریحان چه شود گر دهانرا بسخن بگشائی تا برم قند فراوان چه شود ساقی چشم تو گر باده دهد تا خرد مست شود زان چه شود فکنی ز آن لب شیرین شوری در نهاد شکرستان چه شود بر لبم لب بنهی تا آبی کشم از چشمهٔ حیوان چه شود گره از زلف اگر بگشائی تا شود خلق پریشان چه شود سر فیض ار بودت تا از تو شودش کار بسامان چه شود بنوازی تو اگر موری را تا شود رشک سلیمان چه شود فیض کاشانی