فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۹: زنده دل از چه رو بدن عالم نور میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زنده دل از چه رو بدن عالم نور میرود جاهل مرده دل ز گور هم سوی گور میرود طالب نشأه بقا سوی خدا روان شود دستهٔ نشأه فنا سوی ثبور میرود هرکه درین سرا بدید نشأه آخرت، بدید در ره او ز پیش و پس رایت نور میرود وانکه ز نشأه دگر کور بود درین سرا چون برود ازین سرا هم کر و کور میرود هر که ز تقویش لباس افسر علم بر سرش وانکه بمعصیت تنید ناقص و عور میرود هرکه ز کینه و حسد آتش خشم بر فروخت او ز تنور آتشی سوی تنور می رود سوی بهشت میرود هرکه باختیار مرد قعر جحیم جا کند آنکه بزور میرود هرکه بخشم مبتلا راست چو مار می شود و آنکه اسیر حرص شد خوار چو مور میرود غفلت فیض بین که چون غره گفتگو شده ماتم خود گذاشته در پی سور میرود فیض کاشانی