فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۶: در سر شوریده سودا میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سر شوریده سودا میرود کز کجا آمد کجاها میرود و آنکه عاقل خوانیش در کارها در خیالش سود و سودا میرود گه در آتش میرود گاهی در آب خاک بر سر در هواها میرود هیچ در پیش و پس خود ننگرد در بلاهایی محابا می رود خواجه باهوش آی و کاریار بین حرف سوق و سود و سودا میرود خواجه بیهوشست و کارش در زیان عمر رفت و خواجه رسوا میرود دی برفت امروز هم باقی نماند جان بفردا می رسد یا میرود این نفس را پاس باید داشتن کاین نفس از کیسهٔ ما میرود جان بجانان تازه میکردم بدم ور نه جان بی جان ز دنیا میرود گوشها بسته است فیضا لب ببند کاین سخنهای تو بی جا می رود فیض کاشانی