فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۵۷: گاهی بغمزهٔ دلی آباد میکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گاهی بغمزهٔ دلی آباد میکند گاهی بلطف غمزدهٔ شاد میکند آنکو زیاد می نرود یکنفس مرا شادم اگر مرا نفسی یاد میکند بیچاره و شکست اسیر بلای عشق دلرا درین قضیه که امداد میکند گم گشتگان وادی خونخوار عشق را سوی جناب دوست که ارشاد میکند غم بر سر غم آمد و جای نفس نماند دل تنگ شد که ناله و فریاد میکند در چشم من سراسر آفاق تیره شد شام فراق بین که چه بیداد میکند باد صبا بیار نسیمی ز کوی دوست کاین بوی دوست عالمی آباد میکند بر من هر آنچه میرود از محنت و بلا جرم تو نیست حسن خدا داد میکند باداست نزد او سخن فیض و شعر او کی او بدین وسیله مرا یاد میکند فیض کاشانی