فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۴۸: آنکه باشد مست زهد او عیب مستان چون کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه باشد مست زهد او عیب مستان چون کند خود بت خود گشته منع بت پرستان چون کند از چنین روئی مکن بیهوده منعم زاهدا هر که دارد چشم با این گوش با آن چون کند طاعت حق بهر کام خود کنی گوئی مرا روز و شب گرد بتان گشتن مسلمان چون کند قبله من گرچه اینانند مقصودم خداست ور نه مرد ره دل اندر بند طفلان چون کند تو خدا را میپرستی بهر شیر و انگبین بندگی از بهر خوردن اهل ایمان چون کند من خدا می بینم اندر روی شاهد خط گواه زانکه نا پاینده نور خویش رخشان چون کند تو خدا را بهر خود خواهی من اینان بهر او زاهدا انصاف خواهم منع این آن چون کند میکنم دعوی حق بینی ولی اثبات آن شاهد نابالغ و خط پریشان چون کند فیض بس کن گفتگو شعر تر مستانه گو شاعر صوفی سخن با خشک مغزان چون کند فیض کاشانی