فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۴۵: شوخ آهو چشم من چون روی در صحرا کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوخ آهو چشم من چون روی در صحرا کند بهر صید از تیر مژگان رخنه در دلها کند تیر آن ابرو کمان هرگز نمی گردد خطا هر کرا گردد دچار اندر دل او جا کند افکند تیری ز مژگان جانب نظارگان تا برای عشق خود در هر دلی جا وا کند تا نبگریزد شکار از دام او، چون صید کرد هر دلی را حلقهٔ از زلف خود بر پا کند عکس صیادان که صید خویش را از پی روند صیدش از پی میرود تا شایدش پروا کند عشق چون در دل کند جا پادشاه دل شود چون غلامان عقل را در پیش خود برپا کند هر چه خواهد میکند در کشور دل شاه عشق عقل را کو زهرهٔ تا حجتی القا کند عشق صیادست و دلهای خلایق صید او عقلهای ما اسیرش تا چها با ما کند عشق معشوقست و معشوقست عشق ای عاشقان کو کسی تا این سخن در خاطر او جا کند فیض بس کن زین سخنها ترسم ارشوری کنی شعر خامت در میان پختگان رسوا کند فیض کاشانی