فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۳۹: عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست عاقلان راه نبردند به افسانه زدند عاشقان چاره دل دادن جان چون دیدند جان نهاده بکف دل در جانانه زدند در ازل باده کشان عهد بمستی بستند پاس پیمان ازل داشته پیمانه زدند راه ارباب خرد چون نتوانست زدن بمی و مغبچه راه من دیوانه زدند گفت حافظ چو کشید از سر اندیشه نقاب غزلی را که ملایک در میخانه زدند ما بصد خرمن پندار ز ره چون نرویم چون ره آدم بیدار بیکدانه زدند فیض خوش باش که ما را نتوان از ره برد رهبران دل ما ساغر شکرانه زدند فیض کاشانی