فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۳۱: شد تهی از عشق سر بی باده این میخانه ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد تهی از عشق سر بی باده این میخانه ماند صاحب منزل برون شد خشت و خاک خانه ماند معنی انسان برفت و صورت انسان بجاست جان ز تن می از قدح شد قالب و پیمانه ماند سالها شد زینچمن گلبانگ عشقی برنخواست از محبت صوت و حرف از عاشقی افسانه ماند عاشق حسن مجازی عقل را در عشق باخت حسن شد سوی حقیقت او چنین دیوانه ماند شمع چون آگه شدی از سوز دل پروانه سوخت سوخت شمع و داغ حسرت بر دل پروانه ماند از برم رفت آن نگار و عقل و هوش از سر ببرد یادگارم ز آن پری داغ دل دیوانه ماند بار جان با عشق جانان بر نمی تابید دل جان برونشد از تنم در دل غم جانانه ماند بار هستی فیض بر گردن گرفت از بهر آن کاشنای دوست گردد همچنان بیگانه ماند هیچکس آگه نشد از سر این بحر شگرف سوخت بس غواص را دم در صدف دردانه ماند فیض کاشانی