فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۲۲: بوی رحمان از یمن آمد دل و جان تازه شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوی رحمان از یمن آمد دل و جان تازه شد دل چه و جان چه جهان از بوی رحمان تازه شد آن شراب کهنه چون بر سر دوید از لطف آن هم دماغ و هم دل و هم عقل و هم جان تازه شد نفخهٔ بگذشت زان بو بر زمین و آسمان هم زمین و هم زمان هم چرخ گردان تازه شد زان نسیمی در چمن شد سرو از رفتار ماند گل تجلی کرد و بانگ عندلیبان تازه شد نفخهٔ زان رفت تا عقبی قیامت زان طپید عالمی از نو بنا شد جان بجانان تازه شد نفخهٔ زان در نعیمستان جنت اوفتاد هم بهشت و هم حور و غلمان تازه شد چون نقاب زلف از روی چو مه یکسو فکند ظلمت کفر از میان برخواست ایمان تازه شد فیض در طور حقیقت شعرهای تازه گفت شاعرانرا هم ز نظمش طرز دیوان تازه شد فیض کاشانی