فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۱۸: چو مهر دوست بر دل تافت این ویرانه روشن شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو مهر دوست بر دل تافت این ویرانه روشن شد سراسر مشعلی شد دل تمام خانه روشن شد کنون روز من از دل دل از مهرش روشنی دارد ز نور شبچراغ عشق این کاشانه روشن شد شبی پروانهٔ جانم بگرد شمع او گردید ز عشق شمع آتش خو دل پروانه روشن شد بجامم ریخت ساقی در سحر گه تا شدم بیدار شرابی کز صفای آن دل دیوانه روشن شد کشیدم جام گردید از فروغ می روانم صاف صفا بیرون تراوید از رخم میخانه روشن شد گذشتم بر در بتخانه دلهای سیه دیدم ز توحید آیتی خواندم بت و بتخانه روشن شد حدیث فیض دلهای سپهرا میکند روشن دل زهاد را دیدم کزین افسانه روشن شد فیض کاشانی