فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۱۲: تا می نخورم زان کف مستانه نخواهم شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا می نخورم زان کف مستانه نخواهم شد تا او نزند راهم دیوانه نخواهم شد تا تن نکنم لاغر جانم نشود فربه تا جان ندهم از کف جانانه نخواهم شد از خویش تهی گشتم تا پر شدم از عشقش دیگر ز چنین یاری بیگانه نخواهم شد ناصح تو منه بندم بیهوده مده پندم صد سال اگر گوئی فرزانه نخواهم شد گفتی که مشو عاشق دیوانه کند عشقت گر توندهی پندم دیوانه نخواهم شد عقلست گر آبادی ویرانگیم خوش تر ور عقل شود ویرانه نخواهم شد آن قطرهٔ بارانم کاندر صدفی افند بی پرورش دریا دردانه نخواهم شد معشوق مجازی را هنگامهٔ بازی را گر شمع شود پیشم پروانه نخواهم شد دل را بخدا بندم تا خانهٔ حق باشم دل را به بتان ندهم بت خانه نخواهم شد در عشق بتان کس افسانهٔ عالم شد من لیک بدین افسان افسانه نخواهم شد دیوار کندم جادو در عشق پری رویان دل می ندهم از کف دیوانه نخواهم شد فیض است وره مردان شوریدگی و افغان با مردم فرزانه همخانه نخواهم شد فیض کاشانی