فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۹۲: چکنم دلی را که ترا نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چکنم دلی را که ترا نباشد چکنم تنی را که بقا نباشد بزمین زنم سر بفنا دهم جان برهت سر و جان چو فدا نباشد بروم در آتش اگرم برانی که بسوزم آنرا که سزا نباشد شکنم دو پا را برهت ار نپوید ببرم دو دست ار بدعا نباشد بکنم دو چشمی که ترا نبیند نبود در و نور و ضیا نباشد ببرم زبانرا چه نگویدت شکر دو لبم به بندم چه ثنا نباشد نخورم ز نانی که نه طاعت آرد چکنم طعامی که غذا نباشد بکجا برم تن نکشد چو بارت بکجا برم جان چو فدا نباشد دلم ار نسازد ببلای عشقت سزد ار بسوزد چو سزا نباشد بجفا بسوزم ببلا بسازم که شنید عشقی که بلا نباشد بجهنم آیم چو توئی در آنجا نروم بجنت که لقا نباشد لب فیض بندم ز حدیث اغیار که حدث بود کان ز خدا نباشد فیض کاشانی