فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۴۲: هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد آهوی جنون من صحرای دگر دارد طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد این قطره خون در سر دریای دگر دارد ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر کاین دم سر سودائی سودای دگر دارد پیش نظر عاشق بالای فلک پست است بالاتر از این بالا بالای دگر دارد پهنای فلک گر هست ضرب المثل وسعت صحرای دل عاشق پهنای دگر دارد روی تو بهر لحظه نوعی بنظر آید هر بار که می بینم سیمای دگر دارد بلبل نگران گل پروانه اسیر شمع حسن تو بهر روئی شیدای دگر دارد مجنون ز تو مجنون شد وز تو جگرش خونشد هرچند که در صورت لیلای دگر دارد شیرین دهنان هستند شیرین سخنان هستند اما لب نوشینت حلوای دگر دارد گویند که عنقائیست در قاف جهان پنهان قاف دل عشاقت عنقای دگر دارد از حسن دل افروزت فردای من امروزست امروز بدل زاهد فردای دگر دارد با عشق مکن نسبت سودای هوسنا کان کاین جای دگر دارد آن جای دگر دارد هر دل که درو تازد اغیار بپردازد دل در عرصهٔ دلها عشق یغمای دگر دارد دل را سر دنیا نیست آرامگه اینجا نیست تن را چو ز سر وا کرد ماوای دگر دارد فیض ارچه زناسوتست آئینهٔ لاهوت است جانرا چه کند صیقل سیمای دگر دارد فیض کاشانی