فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۳۰: نمیبینم در این میدان یکی مرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی بینم در این میدان یکی مرد زنانند این سبک عقلان بیدرد ندیدم مرد حق هر چند بردم بگرد این جهان چشم جهان کرد گرفته گرد گرداگرد عالم نمی بینم سواری زیر آن کرد سواری هست پنهان از نظرها زنا محرم زنان پنهان بود مرد بود مرد آنکه حق را بنده باشد به داغ بندگی بر دست هر مرد بود مرد آنکه او زد بر هوا پای رگ و ریشه هوس از سربدر کرد بود مرد آنکه دل کند از دو عالم بیکجا داد و گشت از خویشتن فرد بود مردآنکه با حق انس بگرفت باو پیوست و ترک ما سوا کرد بود مرد آنکه اورست از من و ما برآورد از نهاد خویشتن گرد بود مرد آنکه فانی گشت از خود ز تشریف بقای حق قبا کرد گرافشانی ز گرد خویش خود را بگردش کی رسی تا برخوری گرد ز گرد خود برا در گرد اورس سراغی یابی ازگرد چنین مرد خداوندا بفضل خود مدد کن که ره یابم بمردی تا شوم مرد بمردی میرسی ای فیض و مردی بشرط آنکه کردی از خودی فرد خودی گردیست بر آینهٔ دل بمردی وارهان خود را ازین گرد فیض کاشانی