فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۱۸: آن شوخ که داد دلبری دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شوخ که داد دلبری داد در فن ستمگریست استاد بنیاد مرا بخواهد او کند کرده است دگر ستیزه بنیاد از جور و جفاش کی برم جان و ز بیدادش کجا برم داد از غمزهٔ کافرش صد افغان و ز دست غمش هزار فریاد یک لحظه نمی رود ز یادم یک لحظه نمیکند مرا یاد باد است بگوش او حدیثم آندم که رساندش بدو باد خرم چو شوم دلش غمین است گردم چو غمین دلش شود شاد گر جان خواهد فدا توان کرد ور دل خواهد بجان توان داد بیهوده بگرد عقل گشتم عشقست که داد را دهد داد مهر معشوق و آتش عشق در سینه فیض تا ابد باد فیض کاشانی