فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۵۴: یک جرعه می زساغر جانانم آرزوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک جرعه می زساغر جانانم آرزوست سر مستئی زمیکنده جانم آرزوست پائی زدم بدنبی و پائی به آخرت نی این مرا فریبد و نه آنم آرزوست از هر دو کون بی خبر و مست بندگی آزادی زمالک و رضوانم آرزوست افسرده شد دل از دم سرد هوای نفس از جانب یمن دم رحمانم آرزوست آب حیات هست نهان در دهان یار بوس لبی و عمر فراوانم آرزوست زان چشم غمزهٔ و زمژگان ستیزهٔ تنگ شگر از آن لب و دندانم آرزوست شیرین تبسمی که خرد جانم از خرد مستی زجام لؤلؤ و مرجانم آرزوست من جان بکف گرفته و او تیغ آبدار سرتا کنم نثار به سامانم آرزوست بنما ز زیر زلف سیه عارض چو مه کز کفر توبه کردم و ایمانم آرزوست لب نه مرا بلب که کشم آب زندگی در عین نور چشمهٔ حیوانم آرزوست از دست زاهدان تر و زاهدان خشک صحرا و کوه و ناله و افغانم آرزوست از دیده خون ببارم تا جان شود روان چون فیض اجر خون شهیدانم آرزوست فیض کاشانی