فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۴۸: ای که سرمیکشی زخدمت دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که سرمیکشی زخدمت دوست چون کنی دعوی محبت دوست منفعل نیستی ازین دعوی شرم ناید ترا زطلعت دوست نبری امر دوست را فرمان دم زنی آنگه از مودت دوست دعوی دوستی کنی وانگاه نشوی تابع ارادت دوست دوستی را کجا سزاواری نیستی چون سزای خدمت دوست دوست از دوستیت بی زارست که نهٔ جز سزای لعنت دوست بر درش بین هزار فرمان بر سرنهاده برای طاعت دوست عاشقان بین نهاده جان برکف از برای نثار حضرت دوست ما عبدناک گوی بین بی حد صف زده بر در عبادت دوست ما عرفناک گو نگر بی عد وآله کبریا و رفعت دوست جمع کر و بیان قدس نگر بر درش می زنند نوبت دوست فیض اگر میکند مخالفتی سر نمی پیچد از مشیت دوست فیض کاشانی