فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۴۴: هر چه در عالم بود او راست مغز و پوستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر چه در عالم بود او راست مغز و پوستی مغز او معلای او صورت او پوست پوست صورت ار چه شد هویدا لیک سر تا پا قفاست معنی ارچه شد نهان لیکن سراسر روست روست معنی هر چیز تسبیح خدا و حمد او صورت آن پردة او سر معنی اوست اوست با زبان فطرت اصلی است تسبیح همه نیست تکلیفی برایشان طبعشانرا خوست خوست عارفانند اهل معنی مغز می بینند مغز جاهلانند اهل صورت ناظران پوست پوست من نیم از عارفان و نیستم از جاهلان از کف بحر معانی روزی من جوست جوست چون ندارم ره بدریا کرده ام با جوی خوی چون ندارم ره بمجلس مسکن من کوست کوست فیض را دیدم بگلزار حقیقت در طواف گفتمش ره یافتی گفتا نصیبم بوست بوست فیض کاشانی