فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۳۵: پای تا سر همه ام در غمت اندیشه شدست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پای تا سر همه ام در غمت اندیشه شدست زدن تیشه بر این کوه مرا پیشه شدست خواهش من دگر و آنچه تو خواهی دگرست نخل امید مرا غیرت تو تیشه شدست هر نهالی که خیال قد و بالای تو گشت ریشهٔ شد بدل اکنون همه دل ریشه شدست دم بدم در دلم از غصه نهالی کارم از درخت غم تو باغ دلم بیشه شدست بیش ازین تاب جفای تو ندارم جانا بس که بگداخت سراپای دلم شیشه شدست متصل میکندش تا که در آرد از پای غم هجران تو بنیاد مرا تیشه شدست ناله ام مطرب و خون باده و چشمم ساغر یادتو ساقی این بزم و دلم شیشه شدست گل سرخست رخت یاشده از می گلگون زعفرانیست رخم یا گل کافیشه شدست بس که در حسن سراپای تو اندیشه نمود پای تا سر دل حیرت زده اندیشه شدست فیض هر روز بنظم غزلی پردازد سفتن گوهر معنیش مگر پیشه شدست فیض کاشانی