فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۳۴: از غم هستی چو رستم غمگسار آمد بدست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از غم هستی چو رستم غمگسار آمد بدست چون گسستم رشتهٔ اغیار یار آمد بدست خود چو رفتم از میان دیدم هم او را در کنار نقش خود چون شستم آن زیبا نگار آمد بدست بهر آن جان جهان دادم جهانی جان بجان جان چو دادم در رهش جان بیشمار امد بدست در دلم جا کرد عشقش اختیار از من گرفت چون مرا از من برون کرد اختیار آمد بدست سرنهادم بر سرعشق از جهان پرداختم پا زهرکاری کشیدم تا که کار آمد بدست عاقبت بین گشتم و از پیش کردم کار خویش آنچه در امسال میبایست پار آمد بدست جانم از عشق جوانی تازه شد پیرانه سر در خزان عمر بازم نوبهار آمد بدست نیش مژگان در دلم چندی بحسرت میشکست خار در دل کاشتم تا گلعذار آمد بدست آنچه میجوئید یاران در کتاب فلسفه فیض را از سنّت هشت و چهار آمد بدست فیض کاشانی