فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۱۸: بر رخ مه طلعتان زلف پریشان خوش نماست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر رخ مه طلعتان زلف پریشان خوش نماست دلبری و ناز و استغنا از اینان خوش نماست عاشقان را زاری و مسکینی و افتادگی دلبران را پرسش احوال ایشان خوش نماست خوبرویان را پریشان اختلاطی خوب نیست امتناع و شرم و تمکین از نکویان خوش نماست هر جفائی کز نکو رویان رسد باید کشید صبر بر آزار یار از مهر کیشان خوش نماست از لب شیرین عتاب تلخ شیرینست و خوش تیر زهرآلوده از مژگان خوبان خوش نماست هر چه با هر کس کنند این قوم ایشان را رسد از نگاهی عالمی سازند ویران خوش نماست تا نظر افکنده چندین عابد از ره برده اند دلربائی اینچنین از دلربایان خوش نماست بر درت افتاده ام خواهی بکش خواهی ببخش هرچه باعاشق کنی در کیش عشق آن خوش نماست هر چه میخواهی بگو کآید سخن زان لب نکو تلخ و دشنام از لب شیرین دهانان خوش نماست ساعتی برخیز و بخرام و قیامت راست کن جلوهای قامت سرو خرامان خوش نماست عاقلان گر چشم پوشند از نکویان عیب نیست از خردمند این و از صاحب نظران خوش نماست فیض ازین پس گر نگوئی شعر در طور مجاز نسپری الا طریق اهل عرفان خوش نماست فیض کاشانی