فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۰۸: جمال یار که پیوست بی قرار خود است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جمال یار که پیوست بی قرار خود است چه در قفا و چه در جلوه در قرار خود است همیشه واله نقش و نگار خویشتن است مدام شیفتهٔ زلف تا بدار خود است هم اوست آینه هم شاهد است و هم مشهود بزیر زلف و خط و خال پرده دار خود است هم اوست عاشق و معشوق و طالب و مطلوب براه خویش نشسته در انتظار خود است برای خود بود و عندلیب گلشن خود هوای کس نکند سبزه و بهار خود است بکام کس نشود هرگز آنکه خود کامست بحال غیر نپردازد آنکه یار خود است بگوی فیض سخنها که کس نمی فهمد بقدر دانش خود هر کسی بکار خود است مدام خون جگر میخورد زپهلوی خود چو لاله این دل سرگشته داغدار خود است فیض کاشانی