فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۹۹: من و هزار گدا همچو من بنزد تو هیچست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و هزار گدا همچو من بنزد تو هیچست گدا چه پادشهان زمن بنزد تو هیچست کجا رسند بحسن تو دلبران خطائی بتان چین و خطا و ختن بنزد تو هیچست ندیده روی تو ورنه به بت کجا نگرستی نکوترین بتی از برهمن بنزد تو هیچست بهار عارض تو برد آبروی بهاران بهار و گلشن و طرف چمن بنزد تو هیچست ببوی زلف تو کی میرسد نسیم بهاری عبیر و عنبرو مشک ختن بنزد توهیچست بنفشه چیست سمن کیست پیش زلف و رخ تو بنفشه وسمن ونسترن بنزد تو هیچست نبات و قند بدان لب کجا رسد بحلاوت نبات و قندو شکر من بمن بنزد توهیچست کجا لطافت دندان تست عقد گهر را صفای گوهر و درّ عدن بنزد تو هیچست به پیش قد تومر سرو را چه قدر و چه رفعت قد صنوبر و سرو چمن بنزد تو هیچست بگرید ار همه عمر از فراق روی تو عاشق نگوئیش که چه خواهی زمن بنزد تو هیچست هلاک گشت اگرعاشق از غم وهم اگر زیست هلاک گشتن چون زیستن بنزد تو هیچ است خموش گردد اگر فیض ور غزل بسراید خموش گشتنش و دم زدن بنزد تو هیچ است فیض کاشانی