فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۹۲: لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست این باقی جان گوبرو آن جان باقی هست هست چشمان مستت را مدام مستان چشم تو غلام چشمان مستت می بدست مستان چشمش می پرست هم چشم مستت فتنه جوهم مست چشمت فتنه خو در هند و در ایران فتد بس فتنه ها زآن ترک مست گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست هم از بلا یابد شفا آنکش بلای عشق خست در پیش خورشید رخت باشد رخ خورشید سهل در پیش شمشاد قدت باشد قد شمشاد پست موئی شدم زاندیشهٔ تنگ آمدم از فکرتی آیا میانی هست نیست آیا دهانی نیست هست خواهی خلاصی از بلا در عشق گم شو عاشقا هر کوشد اندرعشق گم جست از بلا و غصه دست گرفیض بودی یارعشق گم گشتی اندرعشق یار در عشق یار ارگم شدی یارآمدی او را بدست فیض کاشانی