فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۱: این تن ما از روان روشن ما روشنست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این تن ما از روان روشن ما روشنست وین دل ما از ریاضات تن ما روشنست هر خیالی کرد دشمن نوری اندر سینه تافت سینه ما از جفای دشمن ما روشن است صمت حکمت میفزاید در دل اهل خرد خاطر ما از زبان الکن ما روشن است از دهان ما شنید و در دل خود جای داد آن دل حکمت پذیر از روزن ما روشنست چشم دل را کارفرما تا که روشن تر شود دیدهٔ حق بین ما از دیدن ما روشن است آب و تاب حسن را از عشق باشد پرورش شمع روی مهوشان از روغن ما روشن است تا بود جان در تن ما اشک و آه ما بجاست مستمر گرمابه گرم و کلخن ما روشن است هم زهجرش آتشی در جان ما افروخته هم زوصلش این دو چشم روشن ما روشن است میشود دل مشتعل از اشتیاق دوست فیض این سخن از شعله دل در تن ما روشن است فیض کاشانی