فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۶: سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب همت خود بلند کن سوی حق ارتقا طلب فاش ببین که دعا روی خدا در اولیا بهر جمال کبریا آئینة صفا طلب گفت خدا که اولیا روی من و ره منند هر چه خواهی از خدا بر در اولیا طلب سرور اولیا نبیست و زپس مصطفی علی است خدمت مصطفی کن و همت مرتضی طلب پیروی رسول حق دوستی حق آورد پیروی رسول کن دوستی خدا طلب چشم بصیرتت بخود نور پذیر کی شود نور بصیرت دل از صاحب انّما طلب شرع سفینهٔ نجات آل رسول ناخدات ساکن این سفینه شو دامن ناخدا طلب دل بدمم بگوش هوش میفکنند این سروش معرفت ار طلب کنی از برکات ما طلب خستهٔ جهل را بگوی خیز و بیا بجست جوی از برما شفا بجو از دم ما دعا طلب مفلس بینوا بیا از در ما بجوا نوا صاحب مدعا بیا از در ما دوا طلب چند زپست همتی فرش شوی برین زمین روی بروی عرش کن راه سوی سما طلب چیست سما سمای غیب ممکلت بری زعیب جای بقای جاودان سعی کن آن بقا طلب نیست خوشی در این سرا کیست به جز غم و عنا عیش در این سرا مجو عیش در آن سرا طلب راحت و امن و عافیت گر طلبی درین جهان زهد و قنوع پیشه کن مملکت رضا طلب هست طلب بحق سبب گر بسزا بود طلب هر چه طلب کنی چو فیض یاوه مگو بجا طلب فیض کاشانی