فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۱: در محافل شعر میخوانم گهی با آب و تاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در محافل شعر میخوانم گهی با آب و تاب گاه بهر خویش خوانم بی لب از روی کتاب شعر حق خوانم نه باطل حکمت و قوت خرد آنچه روی دل کند سوی حق و دارالثواب شعر خوانم کاورد ارواح را در اهتزاز لرزه افتد در بدن معنی چو بگشاید نقاب در مقامی کاندر و سنجند نقد هر سخن آن سخن کان تن بلرزاند نیاید در حساب شور در سر نور در دل افکند اشعار حق شیب را سازد شباب و قشر را سازد لباب روح در پرواز آید زاستماع بیت بیت افکند در سینه آتش آورد در دیده آب شعر حق پرمغز و شعر باطل از معنی تهی آن بود دریای مواج این بود همچون حباب آن غزل خوانم که هر کو بشنود بیخود شود با سراپای وجود او کند کار شراب آن غزل خوانم که جانرا سوی علیین کشد از جمال شاهد مقصود بر گیرد حجاب آن غزل خوانم که در وی معنی قرآن بود گر فرود آید بکهسار از خجالت گردد آب آن غزل خوانم که بر دل سرد گرداند جهان جان شود مشتاق رحلت زین کهن دیر خراب جلوه های معنیش جان در دل سامع کند تا حیات تازه یابد گردد از حق کامیاب بشنود گر عابدان بیند رخ معبود را از میان عابد و معبود برخیزد حجاب گر بگوش زاهد آید بیتی از ابیات او بگذرد ز انکار اهل دل شود مست و خراب نیست شعر من چو شعر شاعران خالی زمغز تا توانی دل بتاب از شعر فیض و رو متاب فیض کاشانی