فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۴: آنکه را هستی همیشه در طلب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه را هستی همیشه در طلب در تو پنهان است از خود می طلب زانچه میجوئی بروز و شب نشان در بر تو حاضر است او روز و شب تار و پود هیکلت او می تند در دلت از وی فتد شور و شغب از فراق او تن تو در گداز رشتهٔ جانت از او در تاب و تب روی او سوی تو ای غافل زخود چشم بگشا هان چه شدپاس ادب مایهٔ شادی درون جان تست از چه غم داری تو ای کان طرب یکنفس از دیدنش فارغ مباش در لقا یکدم میاسا از طلب حاضر و غایب بغیر از وی که دید من هرب منه الیه قد رغب حکمت او بس غرایب را مناط قدرت او بس عجایب را سبب ای زسر تا پا همه خلقت غریب ای ز پا تا سر همه امرت عجب جامع اضداد جز حق نیست فیض ره بحق بنمودمت زین ره طلب هر کسی در غور این کم میرسد گر رسیدی تو بدین مگشای لب فیض کاشانی