فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۶: ترا سزاست خدائی نه جسم را و نه جانرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترا سزاست خدائی نه جسم را و نه جانرا تو را سزد که خودآئی نه جسم را و نه جانرا توئی توئی که توئی و منی و مائی و اوئی منی نشاید و مائی نه جسم را و نه جانرا توئی که تای ندارد وحید و فردی و یکتا نبود غیردوتائی نه جسم را و نه جانرا تو را رسد که در آئینهٔ رسالت احمد جمال خویش نمائی نه جسم را و نه جانرا تو را رسد بنسیم کلام آل محمد ص زر از چهره گشائی نه جسم را و نه جانرا تو را رسد که هزاران هزار نقش بدایع زکلک صنع نمائی نه جسم را و نه جانرا ترارسد که دو صدساله زنک کفر و گنه را زلوح دل بزدائی نه جسم را و نه جانرا ترا رسد که چو جا نشد زجسم جسم زهم ریخت دگر اعاده نمائی نه جسم را و نه جانرا ترا رسد که در آئینهٔ نعیم و عقوبت بلطف و قهر در آئی نه جسم را و نه جانرا بلطف خویش ببخشا اسیر قهر خودت را چو نیست از تو رهائی نه جسم را و نه جانرا نه ایم از تو جدا موجهای بحر وجودیم نباشد از تو جدائی نه جسم را و نه جانرا زما و من چون بپرداخت فیض خانهٔ دل را تو را رسد که در آئی نه جسم را و نه جانرا فیض کاشانی