فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۳: یکنفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکنفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا ساعتی بی شور و مستی سرنمی آید مرا سربسر گشتم جهانرا خشک وتر دیدم بسی جز جمال او بچشم تر نمی آید مرا هم محبت جان ستاندهم محبت جان دهد بی محبت هیچ کاری بر نمی آید مرا شربت شهد شهادت کی بکام دل رسد ضربتی از عشق تا برسر نمی آید مرا جان بخواهم دادآخر در ره عشق کسی هیچ کار از عاشقی خوشتر نمی آید مرا تانفس دارم نخواهم داشت دست ازعاشقی یکنفس بی عیش و عشرت سرنمی آید مرا غیروصف عاشق و معشوق و حرف عشق فیض درّی از دریای فکرت بر نمی آید مرا گر سخن گویم دگر از عشق خواهم گفت و بس جز حدیث عشق در دفتر نمی آید مرا فیض کاشانی