فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸: زخود سری بدرآرم چه خوش بود بخدا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زخود سری بدرآرم چه خوش بود بخدا زپوست مغز برآرم چه خوش بود بخدا فکنده ام دل و جانرا بقلزم غم عشق اگر دری بکف آرم چه خوش بود بخدا کنم زخویش تهی خویشرا ازخود برهم زغم دمار بر آرم چه خوش بود بخدا زدیم از رخ جان زنک نقش هر دو جهان که روبروی توآرم چه خوش بود بخدا کنم زصورت هر چیز رو بمعنی آن عدد دگر نشمارم چه خوش بود بخدا بنور عشق کنم روشن آینه رخ جان مقابل تو بدارم چه خوش بود بخدا زپای تا سرمن گر تمام دیده شود بحسن دوست گمارم چه خوش بود بخدا بر آن خیال کنم وقف دیده و دل جان بجز تو یاد نیارم چه خوش بود بخدا درون خانهٔ دل روبم از غبار سوی بجز تو کس نگذارم چه خوش بود بخدا بود که رحم کنی بر دل شکستهٔ من بسوز سینه بزارم چه خوش بود به خدا نهم چین مذلّت بخاک درگه دوست زدیده اشک ببارم چه خوش بود بخدا برای سوختن فیض آتش غم عشق زجان خویش برآرم چه خوش بود بخدا فیض کاشانی