سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۹۸: تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانت که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی کافر ار قامت همچون بت سنگین تو بیند بار دیگر نکند سجده بت های رخامی بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی بلعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو می نمایند به انگشت و تو خود بدر تمامی کس نیارد که کند جور در اقبال اتابک تو چنین سرکش و بیچاره کش از خیل کدامی آفت مجلس و میدان و هلاک زن و مردی فتنه خانه و بازار و بلای در و بامی در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی طاقتم نیست ز هر بی خبری سنگ ملامت که تو در سینه سعدی چو چراغ از پس جامی سعدی شیرازی