سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۶۱: خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری راحت جان است رفتن با دلارامی به صحرا عین درمان است گفتن درد دل با غمگساری هر که منظوری ندارد عمر ضایع می گذارد اختیار این است دریاب ای که داری اختیاری عیش در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا گر نه گل بودی نخواندی بلبلی بر شاخساری بار بی اندازه دارم بر دل از سودای جانان آخر ای بی رحم باری از دلی برگیر باری دانی از بهر چه معنی خاک پایت می نباشم تا تو را ننشیند از من بر دل نازک غباری ور تو را با خاکساری سر به صحبت درنیاید بر سر راهت بیفتم تا کنی بر من گذاری زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد گر دری خواهد گشودن سهل باشد انتظاری دوستان معذور دارند از جوانمردی و رحمت گر بنالد دردمندی یا بگرید بی قراری رفتنش دل می رباید گفتنش جان می فزاید با چنین حسن و لطافت چون کند پرهیزگاری عمر سعدی گر سر آید در حدیث عشق شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری سعدی شیرازی