سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۵۹: چونست حال بستان ای باد نوبهاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون است حال بستان ای باد نوبهاری کز بلبلان برآمد فریاد بی قراری ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری یا خلوتی برآور یا برقعی فرو هل ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد چون بر شکوفه آید باران نوبهاری عود است زیر دامن یا گل در آستینت یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت تو در میان گل ها چون گل میان خاری وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو این می کشد به زورم وآن می کشد به زاری ور قید می گشایی وحشی نمی گریزد در بند خوبرویان خوشتر که رستگاری زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری عمری دگر بباید بعد از فراق(وفات)ما را کاین عمر صرف کردیم(طی نمودیم)اندر امیدواری ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت باطل بود که صورت بر قبله می نگاری هر درد را که بینی درمان و چاره ای هست درمان درد سعدی با دوست سازگاری سعدی شیرازی